جدول جو
جدول جو

معنی خرده کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خرده کردن
(بَ خَ دی دَ)
بقطعات ریز تبدیل کردن.
- خرده کردن پول، پولی را به واحدهای کوچک تبدیل کردن. پول خرد کردن
لغت نامه دهخدا
خرده کردن
پایمال کردن نابود کردن
تصویری از خرده کردن
تصویر خرده کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ سَ دَ)
دریدن. پاره کردن:
چو نقل کرد روانش مسافر ملکوت
برای عزّش بر عرش خرقه کرد وطا.
خاقانی.
در مشرق آفتاب چنان جامه خرقه کرد
کآواز خرق جامه بمغرب شنیده اند.
خاقانی.
گفت پس از چار مه که چادر من باد
خرقه کند بهر عرس جای جمال است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ کَ دَ)
خندیدن. بخنده درآمدن: تمانعبه، خنده کرد بکسی. (منتهی الارب). ضحک:
یکی خنده کردی از آن ماجرا
یکی گریه بر صبر آن پارسا.
سعدی (بوستان).
که ناگه نظر در یکی بنده کرد
پریچهره در زیرلب خنده کرد.
سعدی (بوستان).
شمع ارچه بگریه جانگدازی می کرد.
گریه زده خندۀ مجازی می کرد.
سعدی (رباعیات)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
روگرفتن زن
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ کَ دَ)
خود را مرده کردن، خویش را مرده کردن، خود را به مردن زدن. بی حس و حرکت افتادن چون مردگان. خود را مرده وانمود کردن:
ز آنکه آوازت ترا در بند کرد
خویش او مرده پی این پند کرد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فُ دَ)
چکه کردن سقف. (یادداشت مؤلف) : وکف توکافاً، چکیدن سقف خانه از باران، یعنی ورده کردن. (صراح ذیل وکف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرقه کردن
تصویر خرقه کردن
دریدن چاک زدن پاره کردن دریدن چاک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنده کردن
تصویر خنده کردن
خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
غایب گشتن غیبت کردن محجوب شدن محجوب ماندن اغشا، روگرفتن پوشیدن روی با حجاب
فرهنگ لغت هوشیار
خود (خویشتن) را مرده کردن، خود را همچون مرده ساختن: خویشتن مرده کرده بودم و تو مرا زنده کردی، خود را مرده وانمودکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
((خُ کَ دَ))
از هم پاشیدن، ریزریز کردن، کشتن، نابود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
لسحقٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
Crunching
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
croquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
хрустящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
कुरकुराना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
کرنچ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
চূর্ণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
kusaga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
çıtırdatma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
바삭거리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
カリカリする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
לכרסם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
เคี้ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
mengerikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
knirschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
kraken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
crujir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
scricchiolare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
estalar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
咬的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
хрумтіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
chrupać
دیکشنری فارسی به لهستانی